می شود باز...

با همین دل خوشی های ساده
زندگی ها، کرد
+ نوشته شده در جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:31 توسط ما دو نفر
|


گنجشک می خندید به این که چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم
من می گریستم به اینکه
او هم محبت مرا از سادگی ام می پنداشت
الهی! در شگفتم