می شود باز...


می شود باز

با همین دل خوشی های ساده

زندگی ها، کرد

گنجشک می خندید..



گنجشک می خندید به این که چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم

من می گریستم به اینکه او هم محبت مرا از سادگی ام می پنداشت

    

/**/