بار زندگی...

آنچه بار زندگی را بردوش ما سنگین تر می سازد
عموماً زیاده روی در خود زندگی است
آنچه بار زندگی را بردوش ما سنگین تر می سازد
عموماً زیاده روی در خود زندگی است
کتابی که می خوانی نباید به جای تو فکر کند
بلکه باید تو را به فکر وا دارد
همه نگران این هستند که بچه هایشان به حرف آنها گوش نمی دهند
اما نگرانی مهمتر این است که بچه ها همیشه به تماشای شما می نشینند
اشک های تلخی که بر گورها می چکند
حرف های شیرینی هستند
که روزگاری باید بر زبان می آمدند
وجدانت را مجبور مكن كه نفهمد آن چه را كه می بیند
حرف های خوب و همیشه آدم های خوب نمی زنن
بعضی وقت ها آدم ها هیچ وقت مثل حرفاشون نمی شن
وقتی مشت خود را گره می کنید
نه کسی می تواند چیزی را در دستتان بگذارد و نه شما می توانید چیزی را از جا بلند کنید
بعضی وقت ها مشکله که مشتت رو باز کنی
ولی باید این کارو بکنی
اکثر مردم گوش می دهند، نه برای فهمیدن
بلکه گوش می دهند برای جواب دادن
زندگی ما آدم ها حکایت یخ فروشی است
که از او پرسیدند
فروختی ؟
گفت : نخریدند، ولی تمام شد
داشت استدلال می آورد و خودش را راضی می کرد که این کار گناه نیست
یک نفر انگار از درونش گفت:
خودتی
الهی
در آن شب که همه قرآن به سر می گذارند
ما را توفیق ده قرآن به دل کنیم و عاملش باشیم
یا علی مدد التماس دعا...
علی بر محمد اضافه نشده است. علی را گرفته ایم تا محمد را گم نکنیم.
(دکتر شریعتی)
خشم ، نفرت ، رنجش ، کینه
سمی است که ما می خوریم و انتظار داریم دیگران بمیرند
وقتی با 1 انگشت به سمت کسی اشاره می کنی و مسخرش می کنی
اگر خوب به دستت نگاه کنی 3 تا انگشتت به سمت خودته
حرف حساب جواب ندارد
انگار زندگی در پیش چشمهایش رژه می رود و آدم از خودش می پرسد :
من در این زندگی چه کرده ام ؟ نمی پرسد چه خواهم کرد ؟
چرا که نمی داند کی نوبت او می رسد ؟...
(ساربان سرگردان - سیمین دانشور)
گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتر است
داشتن بعضی ها، تنها ترت می کند
آزادی واژه زیبایی است که حتی حاضر نیست حروفش به هم وابسته باشد
تنها راه رسیدن به آزادی ، رهایی از وابسته بودن است
از این که امروز مورد توجه هستی خوشحال نباش
تیتر اول روزنامه امروز ، کاغذ باطله فردا خواهد بود
هر چه تبر زدی مرا
زخم نشد جوانه شد
موضوع غم انگیز در خصوص زندگی ، کوتاه بودن آن نیست
بلکه غم انگیز آن است که ما زندگی را خیلی دیر شروع می کنیم
مرد شدن حاصل یک لقاح اتفاقی است
اما مرد بار آمدن و زیستن
اگر ذهن خالی مثل شکم خالی سر و صدا می کرد
همه به دنبال دانش بودند
جاده زندگی نباید صاف و مستقیم باشد وگرنه خوابمان می گیرد
پیچ ها و دست اندازها ، نعمت اند
یک دوست خیالی که واقعا دوستت باشه
خیلی بهتر از
یک دوست واقعی که خیال می کنی دوستته
چشم ها بی فایده اند وقتی ذهن کور باشد
بیایید در غروب آخرین سه شنبه سال
برای گردگیری افکارمان آتشی بیفروزیم
کینه ها را بسوزانیم
زردی خاطرات بد را به آتش
و سرخی عشق را از آتش بگیریم
و سر انجام
آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم
برایتان آرزو می کنم
در میان مردمی که می دوند
برای "زنده بودن" آرام قدم بردارید برای "زندگی کردن"
بیادتان مى آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمى
محبت اوست پس؛
محبت کنید چه به دوست، چه به دشمن
که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست
«داشتنها» همیشه به انسان کمک نمی کنند
گاه این نداشتن هاست، که موجب خلق آثار میشوند
جالب است ثبت احوال همه چیز را در شناسنامه ام نوشته است به جز احوالم
غالبا از نادانی وحشتی نداریم
از اینکه ما را نادان بدانند می ترسیم
نام این منجلاب ِ روزمرگی را زندگی گذاشته ایم ؛
آن وقت از مرگ که خود پایان بخش ِ این بدختی است ، هراسانیم...!!
خورشيد جاودانه مي درخشد در مدار خويش
مایيم كه پا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم
هر پسين
اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست
نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين
مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟
ماهیگیر دلش سوخت
این بار ماهی بود که از تنهایی قلاب را
رها نمی کرد...
ریـــشه ی تو، فـــــهم توست
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!!
که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها سر بیرون می آورد
و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می شود.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرفها و هــــــــــوسها سر بیرون می آوری
و افتخار می آفرینی.
ریـــشه ی تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه ی تو و انتــــخاب توست!
افسردگي بهایي است كه آدم براي شناخت خود مي پردازد.
هر چقدر به زندگي عمیق تر بنگري،
به همان مقدار هم عميق تر رنج مي كشي!
در پشت هیچ در بسته ای ننشینید
تا
روزی باز شود.
راه کار دیگری جستجو کنید
و اگر نیافتید همان در را بشکنید.
«ارد بزرگ»
حقیقت آن چیزی نیست که نوشته می شود
آن چیزی است که سعی می شود پنهان بماند!
اگر در سر يک ملت بذر دانش و اخلاق بکاريد و آنها را آبياري کنيد
حاصلخيز کنيد
روشن کنيد و تربيت کنيد
خواهيد ديد که ديگر نياز به بريدن و به دار آويختن اين سرهاي نازنين نيست !
"ويکتور هوگو"
دروغ سه نوع است
اول ساده، دوم با سوگند و سومین دروغ، آنهائیکه
می گویند هرگز در زندگی دروغ نگفته اند.
مشکلات زندگی مانند جدول کلمات متقاطع می باشند
برای حل آن ها باید ابتدا سراغ مشکلات کوچکتر رفت
گاهی مشکلات بزرگتر خود به خود حل می شوند، گاهی مشکلات نقطه تلاقی دارند
گاهی به هم وابسته اند.