یلدا مبارک...


من اناری را می کنم دانه ، به دل می گویم

خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

یلدا مبارک


بدان ماند...

ز نامردان علاج درد خود جستن ، بدان ماند

که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب ها

(صائب تبریزی)


تو خود حجاب خودی...

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز



هزار بار...

هزار بار خطا را به توبه ای شستیم

ولی فرشته به یک اشتباه شیطان شد

( فاضل نظری )

به سان رود...

به سان رود...

که در نشیب دره..

سر به سنگ می زند...

رونده باش...

امید هیچ معجزی ز مرده نیست...

زنده باش...

«هوشنگ ابتهاج»


زندگي در بردگي شرمندگي است..


زندگی در بردگی شرمندگی است

معنی آزاد بودن زندگـی است

ســر كه خـــم گردد به پای ديگران

بر تن مـردان بــود بــار گــران

بندة حق در جهـــان آزاده اســت

مســت وی ، فارغ زجام و باده است

( خلیل الله خلیلی )

آن همه خاک را چه می خواهی کرد ؟؟

بر خاک چه نرم می خرامی ای مرد

آنگونه که بر کفش تو ننشیند گرد

فردا که جهان کنیم بدرود به درد

آه،آن همه خاک را چه می خواهی کرد ؟؟

(  فریدون مشیری )

پدرم...

 


زندگی بار گرانی ست

که بر پشت پریشانی تُست

کار آسانی نیست

نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن

پدرم

کمرم از غم سنگین نگاهت خَم باد 

ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام،
 و 
روز پدر مبارک

هر چه تبر زدی مرا...

هر چه تبر زدی مرا

زخم نشد جوانه شد


فقط بگو کدوم هفته کدوم روز؟...


تو رو حتی تو رویامم ندیدم

ولی یه عمره جات خالیه پیشم

ندیدمت چه احساس غریبی

ندیدمو برات دلتنگ میشم!!

فقط بگو کدوم هفته کدوم روز؟

کجا منتظر رسیدنت شم؟

میخوام کاری بدم دست خودم که

خودم بهونه ی اومدنت شم

«اللهم عجل لولیک الفرج»

مادر دعا کرده است گویی..


مرا مادر دعا کرده است گویی


که از تو دور بادا آنچه جوئی

بهار من نیامد...


 بهار آمد، بهار من نیامد   ***    گل آمد گُلعذار من نیامد

برآوردند سر از شاخه ، گل ها  ***  گلی بر شاخسار من نیامد

چراغ لاله روشن شد به صحرا *** چراغ شام تار من نیامد

جهان در انتظار آمد به پایان   ***   به پایان انتظار من نیامد


السلام علیک یا صاحب الزمان

ما هم بهاری داشتیم..


   ای که در فصل خزان بینی مرا با پشت خم 

  این زمستان را مبین ، ما هم بهاری داشتیم


بلبلان مست..


دلم به پاکی دامان غنچه می‌لرزد

که بلبلان همه مستند و باغبان تنها

«صائب تبریزی»

 

خانه به دوشان..


از حادثه لرزند به خود قصر نشینان

ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم

«صائب تبریزی»

خــــــــــــــــــارکشم..

  غـلام هـمت والای بابه خــــــــــــــــــارکشم

 که خـــــــــار غـم کشد و منت خسان نکشد

  ز صبح تا سر شـــب پای وی به رفـتارست

عجــــــــــب که آبله از دست او فغان نکشد

    ز دشت تا ســــــــــــر بازار  اشک  آبله اش  

خطی کشیده ز گوهــــر که کهکشان نکشد

    ز بار خـــــــــــــار ازان شانه اش نشد خالی  

که بار منت دونـــــــــــان پی دو نان نکشد

    رهـین دوش خود و پای خارپوش خود است  

 ازآنکه منت مرهــــــــــــم ز ناکسان نکشد

همیشه تکـیه به بــــــــــازوی خویشتن دارد

ز دستگـیـــــــــــــــری بیگانه امتنان نکشد

  عـروس خوشگل مقـصد کسی به دوش کشد 

که نقـد وقـت ز کـف مفـت و رایگان نکشد

« ضیاء قاریزاده»

مردی..

گر به دولت برسی مست نگردی مردی

گر به ذلت برسی پست نگردی مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند

گر تو بازیچه این دست نگردی مردی

غم از رو برود..



زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست

و دلم بس تنگ است

بی خیالی سپر هر درد است

باز هم می خندم 

آن قدر می خندم که غم از رو برود